جستجوگر وب
نامه

مينويسم

بى تو

از تو

و براى تو

سلام ! نميدانم نبودى يا نشد كه باشى اما رفتى و مهلت خداحافظى ندادى

رفتى و نگذاشتى التماست كنم كه بمان انگار كه در كوله بارت نيمى از من را با خودت برده بودى

نميدانم اين نامه را ميخوانى يا نه نميدانم ايا قابل ميدانى كه اين نامه را باز كنى يا نه نميدانم اصلا رد اشك هايم را روى كاغذ ميبينى يا..؟!

آرى ، همان اشك هايي كه دلت را ميلرزاند از همان هايى كه با انگشت از روى گونه ام پاكشان ميكردى همان هايى كه وقتى مصرانه براى بيرون غلتيدن از چشمانم مسابقه ميدادند رنگت ميپريد

آرى تو رفتى

نبودى

و نديدى كه چگونه "من" ديگر من نشدم بعد از تو

نبودى و نديدى يادگارى هايت روى طاقچه ى اتاقم چگونه به ريش نداشته ام ميخنديدند و با چشمان نداشته يشان تمام شدنم را ميديدند ..

در عوض اين روز ها من هستم

حضور پررنگم همه جا را خاكسترى كرده رنگ ها ديگر شور سابق را ندارند ، عقربه هاى ساعت ديگر نمي دوند شايد هم بعد از رفتنت ، ان ها هم ديگر ذوق دنبال كردن يكديگر را ندارند

ميبينى؟! نبودن هايت تمامى ندارد تو نيستى و شايد يادت رفته اينجا قلبى برايت ميتپد اما تو برو شايد بين ما آنكه با رفتن خوشبخت ميشود تو باشى تو برو سفرت به سلامت

 

#مليكات 🍁

برچسب ها: نامه , ملیکات , پاییز , من ,
[ شنبه 04 اسفند 1397 ] [ 18:04 ] [ #ملیکات 🍁 ] [ بازدید : 409 ] [ نظرات (0) ]
روز های سرد پاییزی

بعضی از بی نهایت ها از بعضی بی نهایت ها بزرگترند و شاید پاییز بزرگترین بی نهایت دنیا باشد .

هنوز نمی توانم بدون غرق شدن در پارادوکس های پاییز درباره اش بنویسم .

پاییز ترکیب عجیبی است ، ترکیبی از طعم شیرین خنده و طعم شور اشک..

پاییز سرد نیست اما همه ما می دانیم که گاهی در داغ ترین روز های تابستان هم ممکن است تنت یخ بزند .

هوای پاییز جان می دهد تا در آغوشش کافه ها را تک به تک لبریز از خاطره کنی و بعد باران بگیرد و بعد خیس شوید و بعد تا زیر یک آلاچیق باهم مسابقه دهید .

هوای پاییز جان می دهد تا دود سیگار را در شش هایت ذخیره کنی و هر از چندگاهی یک بار مانند آتشفشانی نیمه فعال نفست را بیرون دهی .

هوای پاییز جان می دهد برای قدم زدن در کوچه پس کوچه های شهرت و این صدای افکارت باشد که با صدای خش خش برگ های زیرپایت مسابقه می دهند .

وای از این مرد زرد پاییزی ، وای از این فصل خشک پا خوردن {علیرضا آذر}

پاییز سرد است ، پاییز زرد است . در پاییز عاشقی کردن ، تنها بودن ، خندیدن ، اشک ریختن ، همه چیز معنای واقعیشان را از دست می دهند .

سرما پاییز که در دلت رسوخ کند تو دیگر چیزی برای از دست دادن نداری ...

پاییز بهترین مقدمه است برای شروغ سرما ، و به هنگامی که برگ های زرد از درخت جدا می شوند تو به چه فکر میکنی ؟..

شاید خودخواهی باشد اما اگر روزی قرار بود فقط یکی از آرزوهایم برآورده شود ، قطعا آرزو میکردم همه ی فصل ها {پاییز} باشند .

 

#melikat11

موضوعات: نوشته های من ,
[ یکشنبه 07 آبان 1396 ] [ 20:52 ] [ #ملیکات 🍁 ] [ بازدید : 232 ] [ نظرات (0) ]